ارغوان(ابتهاج)
آمدم از ره به رویم در چو کس نگشود رفتم گرم پیکر آمدم افسرده تار و پود رفتم جای آسودن چو نبود رهروان رنج سفر به آمدم از ره نشسته رو غبار آلود رفتم ساحل هستی نبرد از یاد من موج عدم را گر ز دریا آمدم دریا طلب چون رود رفتم بر سبک خیزان سیه زندان هستی تنگ آمد روزنی گر یافتم بیرون از آن چون دود رفتم در خور ماندن نداند هیچ روشندل جهان را شبنمی بودم که هم دیر آمده هم زود رفتم بی نشان زین ره نشاید رفت از این منزل شتابان تا غبار کاروان در راه پیدا بود رفتم
Design By : RoozGozar.com |